زن: عزیزم! یادته روز خواستگاری وقتی ازت پرسیدم چرا میخوای با من ازدواج کنی، چی گفتی؟
شوهر: آره، خوب یادمه
گفتم: میخواهم یک نفر را در زندگی خوشبخت کنم.
زن: خوب، پس چی شد؟
شوهر: خوب، خوشبخت کردم دیگه
زن: کیو خوشبخت کردی؟
شوهر: همون بیچاره ای رو که ممکن بود با تو ازدواج کنه.
مردي به يك مغازه فروش حيوانات رفت و درخواست يك طوطي كرد.
صاحب فروشگاه به سه طوطي خوش چهره اشاره كرد و گفت: «طوطي سمت چپ ۵۰۰ دلار است.»
مشتري: «چرا اين طوطي اينقدر گران است؟»
صاحب فروشگاه: «اين طوطي توانايي انجام تحقيقات علمي و فني دارد.»
مشتري: «قيمت طوطي وسطي چقدر است؟
صاحب فروشگاه: طوطي وسطي ۱۰۰۰ دلار است. براي اينكه اين طوطي هر كاري را كه ساير طوطي ها انجام مي دهند، انجام داده و علاوه بر اين توانايي نوشتن مقاله اي كه در هر مسابقه اي پيروز شود را نيز دارد.»
و سرانجام مشتري از طوطي سوم پرسيده و صاحب فروشگاه گفت: « ۴۰۰۰ دلار.»
مشتري: «اين طوطي چه كاري مي تواند انجام دهد؟»
صاحب فروشگاه جواب داد: «صادقانه بگويم من چيز خاصي از اين طوطي نديدم ولي دو طوطي ديگر او را مدير ارشد صدا مي زنند.
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.