دو شكارچي با هم صحبت مي كردند.
اولي پرسيد:
اگر خرسي به تو حمله كند، چه مي كني؟
دومي: «با تفنگ شكارش ميكنم.
اولي:اگر تفنگ نداشته باشي،چی؟
دومي:ميرم بالاي درخت.
اولي:اگر آنجا درخت نباشه،چي؟
دومي:خب،پشت يك صخره پنهان ميشم.
اولي:اگر صخره نبود،چی؟
دومي:توي گودالي دراز ميكشم.
اولي:اگر گودال هم نبود؟
شكارچي دوم عصباني شد و گفت:
داداش!بگو ببينم،تو طرفدار مني يا خرسه؟
روی نیمکتی چوبی ؛روبه روی یک آب نمای سنگی
پیرمرد از دختر پرسید
غمگینی؟
نه
مطمئنی ؟
نه
چرا گریه می کنی؟
دوستام منو دوست ندارن
چرا؟
جون قشنگ نیستم
قبلا اینو به تو گفتن؟
نه
ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
راست می گی ؟
از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت.
2013-12-1911:06:40
اینم لینک دانلود فقط باید روش کلیک کنید.
http://s5.picofile.com/file/8104731318/02_Emperor_128_.mp3.htm
.: Weblog Themes By Pichak :.